کد مطلب:122445 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:550

عایشه و جواب ابن عباس
عبدالله بن عباس پیش رفت و به مروان گفت: داد نزن! ما نمی خواهیم حسن را در جوار جدش دفن كنیم بلكه فقط می خواهیم تجدید عهد كنیم. ما او را در بقیع در كنار جده اش فاطمه بنت اسد دفن خواهیم كرد زیرا خودش چنین وصیت كرده است و اگر وصیت می كرد كه در جوار جدش دفن شود می دانستی كه دست تو كوتاهتر از آن است كه ما را برگردانی. او خود به خدا و رسول خدا و به حرمت قبر پیامبر بیش از شما آگاه است و از اینكه خرابی به آن وارد آید نگران



[ صفحه 145]



است؛ چنانكه دیگران كردند و بی اذن به خانه اش وارد شدند.

سپس رو كرد به عایشه و گفت: وای بر تو! روزی بر قاطر و روزی بر شتر سوار شده و می خواهی نور خدا را خاموش كنی و با دوستان خدا بجنگی؟ برگرد. از آنچه بیم داشتی ایمن شدی و به آنچه می خواستی رسیدی. خداوند به این خانواده یاری خواهد فرمود، هر چند بعد از مدتی باشد. [1] .



امام حسین (ع) فرمود: به خدا سوگند اگر برادرم به حفظ خونها و اینكه در كنار جنازه اش ولو به قدر شاخ حجامت خون ریخته نشود وصیت نمی كرد، می دانستید كه شمشیرهای خدا چگونه در بدنتان جای می گرفت. پیمان خدا را شكستید و شرطی كه میان او و شما بود نادیده گرفتید.


[1] ارشاد، ص 175 و اين شعر را ابن عباس در آنجا خوانده:



تبغلت تجملت و لو عشت تفيلت

لك الثمن من التسع و في الكل تصرفت.